يه استادي داشتيم توي دانشگاه كه يه كتاب معرفي كرده بود به اسم
كوچك زيباست" كه من هيچوقت حوصلم نگرفت كتاب اقتصادي به اين اسم بخونم ولي عجيييب از اسم كتابش خوشم اومد و چه سروده ها كه در وصفش توي وبلاگهام با اين مضموم هوا نكردم ! امروز هم وقتي امروز كه بنا بر قرار هر روزه ي كغوسان خوري داشتم از پله
هاي شعبه به مديريت امور شعب صعود ميكردم، داشتم فكر ميكردم امروز در وصف سوسكهاي توي راه پله چند خط و قلمي بنگارم ... بماند كه ادمي يك دم دارد و يك آه .... و همه ما در زندگاني بشري مان اين دم ها را تجربه كرده ايم كه چجوري هر گاه واسه چيزي برنامه ريزي ميكنيم و در دلمان كيف و ذوقي ميكنيم كه اگر اين شد آن ميكنيم و و اگر آن شد، اين ميكنيم يكهو يك اتفاقي زااااارت ميزند در آن و كلا ذهن ما درگير مسئله بزرگتري ميشود كه اين و آن را يادمان ميرود و اصلا اين و آن كوچك و بي اهميت ميشود ! و البته آه هايي هم هست كه به شعف رو تزايدي كه فكرش را نميكردي ختم مي شوند !!! و خوشبختانه امروز ما از اين دسته آه روز ها بود !!! ما در راه پله داشتيم به سوسك هاي پلاسيده و چندش فكر ميكرديم و خشممان به چشمهايمان ميرسيد كه چرا اين خدماتي به خودش زحمت نميدهد جنازه كشي كند كه بوي فساد و قيافه نذارشان حالمان را بد نكند و در دل غرولندها مي سروديم كه ناگهان چشممان به ياور افتاد و داشتيم گل و بلبلي و سخن ها در ميكرديم و همچنان غيبت همسرهايمان و ساير نق و نوق ها را ميكرديم كه يك هو تلفن جيبي من زنگ خورد ! كه بود ؟؟!! از ازمايشگاه ژنتيك بود !! من ذوق مرگيده شدم كه جواب امنيوسنتزم بالاخره حاضر شده و مرا از نگراني رهانيده و از آن بيشتر ذوق مرگ تر شدم كه جوابش نرمال بوده و هيچ مشكل ژنتيكي وجود نداشته و بعدتر بيشتر تر ذوق م لحظه ای در همین حوالی...
ادامه مطلبما را در سایت لحظه ای در همین حوالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yadneveshteha بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29